دختر آسمانی

منو تنهــــــــ ــاییام ...

 

 

مث اون اون موج صبوري که وفا داره به دريا
تو   مهي  مثل  حقيقت مهربوني  مث دريا
تو مث اون گل سرخي که گذاشتم لاي دفتر
مث اون حرفي که ناگفته مي مونه دم آخر  
چشمه چشماي نازت مث اشک من زلاله
مث زندگي رو ابرا بودنت با من محاله
يه روزي بيا توخوابم بشو شکل يک ستاره
توي خواب دختري که هيچ کس و جز تو نداره
تو مث بادبادک من که يه روز رفت پيش ابرا
بي خبر رفتي و خواستي بمونم تنهاي تنها
دل تو يه آسمونه دل تنگ من زميني
 مي دونم عوض نمي شي تو خودت گفتي هميني

 

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعت21:53توسط pari | |

 

 

 

من دلم افسانه هاي پاپتي ست
قلب من از جنس سنگ کاغذي ست
چشم من با روشني بيگانه است
رسم و دين عقلمم ديوانگي ست
.
.
.
چه حسي بهت دست ميده وقتي هيچ کس باهات نباشه ... حتي خدا !

 



+نوشته شده در برچسب:,ساعت19:26توسط pari | |

 

مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور
در زمستاني غبار الود و دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور

مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
روزي از اين تاخ و شيرين روز ها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه اي ز امروز ها . ديروز ها!

ديدگانم همچو دالان هاي تار
گونه هايم همچو مرمر هاي سرد
ناگهان خوابي مرا خواهد ربود
من تهي خواهم شد از فرياد درد

مي خزند ارام روي دفترم
دستهايم فارغ از افسون شعر
ياد مي ارم که در دستان من
روزگاري شعله مي زد خون شعر

خاک مي خواند مرا هر دم به خويش
مي رسند از ره که در خاکم نهند
اه شايد عاشقانم نيمه شب
گل به روي گور غمناکم نهند

بعد من ناگه يه يک سو ميروند
پرده هاي تيره ي دنياي من
چشم هاي ناشناسي مي خزند
روي کاغذ ها و دفتر هاي من

در اطاق کو چکم پا مي نهد
بعد من با ياد من بيگانه اي
در بر ايينه مي ماند به جاي
تار مويي . نقش دستي . شانه اي

مي رهم از خويش و ميمانم ز خويش
هر چه بر جا مانده ويران مي شود
روح من چون بادبان قايقي
در افق ها دور و پنهان مي شود

مي شتابند از پي هم بي شکيب
روز ها و هفته ها و ماه ها
چشم تو در انتظار نامه اي
خيره مي ماند به چشم راه ها

ليک ديگر پيکر سرد مرا
مي فشارد خاک دامن گير خاک
بي تو دور از ضربه هاي قلب تو
قلب من مي پوسد آنجا زير خاک

بعد ها نام مرا باران و باد
نرم مي شويند از رخسار سنگ
گور من گمنام مي ماند به راه
فارغ از افسانه هاي نام و ننگ

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعت13:49توسط pari | |

 

 


 

آدمـک آخــرِ دنیــاست ، بخند ...

آدمـک مـرگ هـمین جاست ، بخند ...

آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی به خـدا ،

مثـل تـو تنهـاست ، بخند ...

دستخطی کـه تـو را عاشـق کرد شوخـی کاغــذی ماسـت ، بخند ...

فکر کن درد تـو ارزشـمند است فکر کن گریـه چـه زیباست ، بخند ...

صبحِ فردا به شبت نیست که نیست ,

تـازه انگار کـه فـرداسـت ، بخند ...

راستـی آنچـه بـه یــادت دادیم پر زدن نیست کـه درجاسـت ، بخند ...

آدمــک نغمــه ی آغــاز نخوان به خــدا آخــر دنیـاست ، بخند ...


+نوشته شده در برچسب:,ساعت11:3توسط pari | |